
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد
پيری برای جمعی سخن میراند...لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد
تاریخ ارسال: 1390/8/4
تاریخ بروزرسانی: 1396/12/19
تعداد بازدید: 3462
ارسال نظر
مطالب مرتبط